سفارش تبلیغ
صبا ویژن

وصل دوست

صفحه خانگی پارسی یار درباره

او در این نزدیکی است...

او در این نزدیکی است...

من همیشه به قدری درگیر زندگی و دویدن به دنبال جنبه های مختلف آن بودم که کمتر به معنویات می پرداختم.اما مدتی قبل تصمیم گرفتم که از تمام لحظات زندگیم به خوبی استفاده کنم و تا حد امکان از نظر روحی و معنوی نیز خودم را تقویت کنم زیرا احساس می کردم روزهایی که به عبادت می روم و یا در فعالیت های دینی شرکت می کنم، از نظر روحی در آرامش و ثبات بیشتری هستم.

در ضمن مدتی بود که احساس می کردم تمایل دارم بیشتر به خدا نزدیک شوم و مرتب با دیدن یا شنیدن هر چیزی به یاد خدا می افتادم.وقتی از روحانی محلمان در این مورد پرسیدم او گفت که خدا در حال صدا زدن توست و تو را می خواند.زیرا هر بار که ما نام خدا را می آوریم در واقع او ما را صدا زده و به یاد خود انداخته است پس از این فرصت استفاده کن.

او به من گفت برای نزدیکی بیشتر با خدا 40 روز روزه بگیرم.راستش چهل روز برایم به قدری طولانی بود که اول فکر کردم این کار را نکنم،اما هر روز که می گذشت احساس می کردم نیاز بیشتر و قوی تری به نزدیکی باخدا پیدا می کنم.

حس می کردم صدایی به من می گوید که به جای داشتن یک هدف خاص در زندگی، مسیر زندگیت را پاک تر و روشن تر کن و همین امر انگیزه ای برایم شد تا بتوانم قدم در این راه بگذارم.

به هر حال من نیز به عنوان یک نفز از نسل خودم وظیفه ای در این جهان دارم که اگر بتوانم آن را به خوبی انجام دهم شاید حداقل اطرافیانم از آن بهره مند شوند و مایه رضایت باشم.

پس به نیت نزدیکی به خدا روزه را شروع کردم.هر چند مطمئن نبودم بتوانم تا پایان دوره آن را ادامه دهم،اما می دانستم که خدا کمکم می کند.

جالب است بدانید هر جه بیشتر می گذشت حضور خدا را در نزدیکی و حتی در درونم بیشتر حس می کردم.احساس می کردم یک حامی قوی دارم که بلندترین مقام در کل جهان هستی است.پس دیگر نیازی به دیگران نبود.باید خود را به او می سپردم و تسلیم اوامرش می شدم.

وقتی استراحت می کردم دیگر فکرم مانند گذشته مشغول و مضطرب نبود.

وقتی با چنان قدرت بزرگ وعظیمی پیوند خوردم دیگر نیازی به نگرانی و استرس نبود زیرا فقط لازم بود در راه درست گام بردارم و بقیه امور را به دست خودش بسپارم.

حالا احساس می کردم به جای اختصاص دادن زمانی برای خوردن یا نوشیدن ،وقتم را به لذت بردن از زندگی و مواهب الهی میگذرانم. حتی وقتی قدم می زدم از صدای آب در جوی،وزش باد در لابلای درختان و صدای پرندگان به وجد می امدم و لذت می بردم و از اینکه در این جهان هستم تا بتوانم از این همه زیبایی بهره مند شوم خدا را شکر می کردم.

حتی اطرافیانم نیز متوجه این تغییر شده بودند.زیرا من همواره انسانی کمال گرا بودم تا کنون می خواستم همه چیز از وسایل و کارها گرفته تا روابط و رفتار افراد همه چیز در نهایت و اوج باشد و در غیر این صورت ناراحت می شدم.

در این میان جمله هایی از کتاب مقدس نیز به من انگیزه می داد.نظیر این که" اگر مردم به سوی من بیایند و به دنبال یافتن من باشند من هم به سوی آنها می روم و اگر آنها قدمی برای این راه بیایند من قدم هایی به سویشان می روم و گناهانشان بخشوده می شود و دردهایشان را آرامش می بخشم".

فکر می کنم در تمام عمرم روزهایی مهم تر از روزهایی که روزه گرفتم نبود.این روزها به طور ناخودآگاه مرا متحول کرد و به من زندگی واقعی را آموخت.آرامش مهم ترین موهبت الهی بود که به طور شگفت انگیزی به من داده شد.به محض این که می خواستم علیه موردی برانگیخته شوم با خود می گفتم اینها مسائل جزئی هستند که باید از راههای بهتری آنها را حل کنم .من برای ماموریت مهم تری به این جهان آمده ام.

حتی افکار منفی کمتر به سراغم می آمد وبرخلاف گذشته که تمایل به انتقام و کینه به دل گرفتن از دیگران داشتم با محبت بیشتری به همه چیز می نگریستم و در مقابل رفتارهای نا مهربانانه دیگران نیز صبر و تحمل توام با آرامش داشتم.چیزی که در تمام عمر آرزوی آن را داشتم و در تمام دوران تحصیل و مطالعه و کار و پس انداز مالی نتوانسته بودم به آن دست یابم.

حالا دلم می خواهد از تمام افرادی که نوشته مرا می خوانند بخواهم که برای دیدن و حس کردن باطن واقعی خودشان و فطرت الهی شان این تجربه مرا تکرار کنند و با تمام وجود درک کنند که خدا با ما و در درون ماست و هرگز از ما غافل نمی شود،بلکه این ماییم که به دلیل غوطه ور شدن در مسائل مادی و بعضا جزئی از او و حضورش غافل شده ایم و تازه در بسیاری از موارد شکایت هم می کنیم.

به عقیده من این دوران روزه داری پرده ای ضخیم از جلوی چشمانم کنار زد تا بتوانم بهتر ببینم و درک کنم.هر چند هنوز راهی بسیار طولانی برای رسیدن به مراحل عالی انسانیت پیش رو دارم.

منبع :nternational Christi

نقل از:ضمیمه چاردیواری روزنامه جام جم (دوشنبه 8 مهر 87/ 28رمضان 1429)