سفارش تبلیغ
صبا ویژن

وصل دوست

صفحه خانگی پارسی یار درباره

آن شب مهتابی

ش 

آن شب مهتابی

در مکه بودم،شبی مهتابی بود.به هنگامی که اطراف خانه خدا را طواف می کردم صدای زیبا و غم انگیزی گوش مرا نوازش داد.به دنبال صاحب صدا می گشتم که چشمم به جوان زیبا و خوش قامتی افتاد که آثار نیکی از او نمایان بود.دست در پرده خانه کعبه افکنده و چنین مناجات می کرد:

"ای بزرگ و ای آقای من!چشمهای بندگان در خواب فرو رفته،و ستارگان آسمان یکی پس از دیگری سر بر افق مغرب گذارده و از دیده ها پنهان می گردند،و تو خداوند حی و قیومی که هرگز خواب سنگین و خفیف دامان کبریایی تو را نمی گیرد.

در این دل شب پادشاهان درهای قصر خویش را بسته و حاجبان بر آن گمارده اند،هر دوستی با دوستش خلوت کرده،تنها در خانه ای که برای سائلان گشوده است،در خانه توست.

هم اکنون به در خانه تو آمده ام،خطاکار و مستمندم،آمده ام و از تو امید رحمت دارم ای رحیم!،آمده ام و نظر لطفت را می طلبم ای کریم!"

سپس به خواندن این اشعار مشغول شد:

"ای کسی که دعای گرفتاران را در تاریکی های شب اجابت می کنی،

ای کسی که دردها و رنجها و بلاها را برطرف می سازی.

میهمانان تو بر گرد خانه ات خوابیده اند و بیدار می شوند

اگر جود و احسان تو تنها مورد امید شرافتمندان درگاهت باشد

پس گنهکاران به در خانه چه کسی بروند،و از چه کسی امید بخشش داشته باشند؟"

سپس سر به سوی آسمان بلند کرد و چنین ادامه داد:

"خدای من! آقا و مولای من! دنیا بی ذکر تو پاکیزه نیست

و آخرت بی عفو تو شایسته نیست

روزهای زندگی بی طاعتت بی ارزش است

و دلها بی محبتت آلوده،

و نعمتها بی آمرزشت ناگوار..."

آن جوان باز هم ادامه داد و اشعار تکان دهنده و بسیار جذاب دیگری در همین مضمون بیان کرد و آنقدر

خواند و خواند که بی هوش شد و به روی زمین افتاد.نزدیک او رفتم به صورتش خیره شدم،نور مهتاب در

صورتش افتاده بود خوب دقت کردم ناگهان متوجه شدم او زین العابدین علی بن الحسین امام سجاد(ع) است.

سرش را به دامان گرفتم و سخت به حال او گریستم،قطره اشکم بر صورتش افتاد به هوش آمد و چشمان

خویش را گشود و فرمود:"کیست که مرا از یاد مولایم مشغول داشته؟" عرض کردم اصمعی هستم ای سید و

مولای من،این چه گریه و چه بی تابی است؟تو از خاندان نبوت و معدن رسالتی،مگر آیه تطهیر در حق شما

نازل نشده؟مگر خداوند این را نفرموده؟

امام برخاست و نشست و فرمود:ای اصمعی!هیهات هیهات!خداوند بهشت را برای مطیعان آفرید،هر چند غلام

حبشی باشد و دوزخ را برای عاصیان خلق کرد هر چند بزرگی از قریش باشد،مگر قرآن نخوانده ای و این

سخن خدا را نشنیده ای که"هنگامی که نفخ صور می شود و قیام قیامت،نسبها به درد نمی خورد بلکه ترازوی

سنجش اعمال باید سنگین وزن باشد،"هنگامی که چنین دیدم او را به حال خود گذاشتم و کنار رفتم.