سفارش تبلیغ
صبا ویژن

وصل دوست

صفحه خانگی پارسی یار درباره

راه آسمان

راه آسمان

"حتما در آفرینش آسمانها و زمین و رفت و آمد شب و روز برای خردمندان نشانه هایی است.همانها که خدا را شب و روز در حال ایستاده و نشسته و آنگاه که به پهلو آرمیده اند یاد می کنند و در اسرار آفرینش آسمانها و زمین می اندیشند.(و می گویند) پروردگارا این (جهان)را بیهوده نیافریده ای .منزهی تو.ما را از عذاب آتش دور نگاهدار.بارالها هر که تو به خاطر اعمالش به آتش افکنی او را خوار و رسوا ساخته ای و این چنین افراد ستمگر یاوری ندارند.پروردگارا ما صدای منادی توحید را شنیدیم که دعوت می کرد به پروردگار خود ایمان بیاورید و ما ایمان آوردیم (اکنون که چنین است)پروردگارا گناهان ما را ببخشای و ما را با نیکان (و در مسیر آنان) بمیران.پروردگارا آنچه را که به وسیله پیامبران به ما وعده فرموده ای به ما مرحمت کن و ما را در روز رستاخیز رسوا مگردان،زیرا تو هیچگاه از وعده خود تخلف نمی کنی.پس پروردگارشان دعای آنان را مستجاب کرد (و فرمود: که من عمل هیچ کس از شما را خواه مرد یا زن (گر چه ) همه از یکدیگرند،تباه نمی کنم (و بی پاداش نمی گذارم) پس کسانی که هجرت کرده و از خانه هایشان رانده شده و در راه من آزار و اذیت دیده ، جنگیده و کشته شده اند،قطعا من لغزشهای آنها را می پوشانم و در باغ ها یی که نهرها از زیرشان جاری است،واردشان می کنم.(این) پاداشی است از طرف خدا و پاداش نیکوی شما نزد خداست. " 

                                                                                 آیات 190 تا 195 سوره آل عمران

شبی در خدمت امیرالمومنین (ع) بودم.هنوز چشم مرا خواب نگرفته بود که دیدم امام برخاست و شروع به خواندن این آیات کرده و سپس مرا صدا زد و فرمود:"ای نوف!خوابی یا بیدار؟"عرض کردم که بیدارم و صحنه آسمان را تماشا می کنم.فرمود:"خوشا آنان که آلودگی های زمین را نپذیرفتند و به راه آسمان پیش رفتند."

                                                                   

 


آن شب مهتابی

ش 

آن شب مهتابی

در مکه بودم،شبی مهتابی بود.به هنگامی که اطراف خانه خدا را طواف می کردم صدای زیبا و غم انگیزی گوش مرا نوازش داد.به دنبال صاحب صدا می گشتم که چشمم به جوان زیبا و خوش قامتی افتاد که آثار نیکی از او نمایان بود.دست در پرده خانه کعبه افکنده و چنین مناجات می کرد:

"ای بزرگ و ای آقای من!چشمهای بندگان در خواب فرو رفته،و ستارگان آسمان یکی پس از دیگری سر بر افق مغرب گذارده و از دیده ها پنهان می گردند،و تو خداوند حی و قیومی که هرگز خواب سنگین و خفیف دامان کبریایی تو را نمی گیرد.

در این دل شب پادشاهان درهای قصر خویش را بسته و حاجبان بر آن گمارده اند،هر دوستی با دوستش خلوت کرده،تنها در خانه ای که برای سائلان گشوده است،در خانه توست.

هم اکنون به در خانه تو آمده ام،خطاکار و مستمندم،آمده ام و از تو امید رحمت دارم ای رحیم!،آمده ام و نظر لطفت را می طلبم ای کریم!"

سپس به خواندن این اشعار مشغول شد:

"ای کسی که دعای گرفتاران را در تاریکی های شب اجابت می کنی،

ای کسی که دردها و رنجها و بلاها را برطرف می سازی.

میهمانان تو بر گرد خانه ات خوابیده اند و بیدار می شوند

اگر جود و احسان تو تنها مورد امید شرافتمندان درگاهت باشد

پس گنهکاران به در خانه چه کسی بروند،و از چه کسی امید بخشش داشته باشند؟"

سپس سر به سوی آسمان بلند کرد و چنین ادامه داد:

"خدای من! آقا و مولای من! دنیا بی ذکر تو پاکیزه نیست

و آخرت بی عفو تو شایسته نیست

روزهای زندگی بی طاعتت بی ارزش است

و دلها بی محبتت آلوده،

و نعمتها بی آمرزشت ناگوار..."

آن جوان باز هم ادامه داد و اشعار تکان دهنده و بسیار جذاب دیگری در همین مضمون بیان کرد و آنقدر

خواند و خواند که بی هوش شد و به روی زمین افتاد.نزدیک او رفتم به صورتش خیره شدم،نور مهتاب در

صورتش افتاده بود خوب دقت کردم ناگهان متوجه شدم او زین العابدین علی بن الحسین امام سجاد(ع) است.

سرش را به دامان گرفتم و سخت به حال او گریستم،قطره اشکم بر صورتش افتاد به هوش آمد و چشمان

خویش را گشود و فرمود:"کیست که مرا از یاد مولایم مشغول داشته؟" عرض کردم اصمعی هستم ای سید و

مولای من،این چه گریه و چه بی تابی است؟تو از خاندان نبوت و معدن رسالتی،مگر آیه تطهیر در حق شما

نازل نشده؟مگر خداوند این را نفرموده؟

امام برخاست و نشست و فرمود:ای اصمعی!هیهات هیهات!خداوند بهشت را برای مطیعان آفرید،هر چند غلام

حبشی باشد و دوزخ را برای عاصیان خلق کرد هر چند بزرگی از قریش باشد،مگر قرآن نخوانده ای و این

سخن خدا را نشنیده ای که"هنگامی که نفخ صور می شود و قیام قیامت،نسبها به درد نمی خورد بلکه ترازوی

سنجش اعمال باید سنگین وزن باشد،"هنگامی که چنین دیدم او را به حال خود گذاشتم و کنار رفتم.

 

 

 

 


هشیار باش!

هشیار باش!

آنگاه عیسی (ع) فرمود: آنکه بخواهد نیکو زندگی کند بر اوست که اقتدا کند به سوداگری که دکان خود را قفل می نماید و شب و روز به جد و جهد آن را پاسبانی می کند،و همواره متاعی را که خریده فقط از بهر سود می فروشد.زیرا اگر می دانست زیان می کند هر آینه پارچه کهنه را هم نمی فروخت.پس بر شما واجب است تا چنین کنید،زیرا روان شما در حقیقت سوداگر است و تن دکان،و متاع هر چیزی است که از خارج توسط حواس بدان راه می یابد.و نقدینه ها همانا محبت است.پس بنگرید که به محبت خود اندیشه های پست را بیع و شراء نکنید که از آن سود نخواهید جست،بلکه باید اندیشه سخن و عمل شما همه برای محبت خدا باشد.زیرا که شما در آن روز بدین سبب امنیت خواهید یافت.حق می گویم به شما،به درستی که بسیاری غسل می کنند و برای نماز می روند و بسیاری روزه می گیرند و تصدق می دهند، و بسیاری مطالعه می کنند و دیگران را بشارت می دهند اما عاقبتشان بد است نزد خدای.زیرا که تن را پاکیزه می کنند نه دل را،و به دهان فریاد می کنند نه به قلب،از گوشت می پرهیزند و روانهایشان پر است از گناهان.چیزهایی که به خودشان سود ندارد به دیگران می بخشند تا اینکه به مظهر صلاح ظاهر شوند.مطالعه می کنند نه برای اینکه عمل کنند بلکه تا بدانند چگونه باید سخن بگویند.دیگران را نهی می کنند از اموری که خود مرتکب می شوند و چنین به زبانهای خود کیفر داده شوند.سوگند به خدای هستی که اینان خدای را به دلهای خود نمی شناسند زیرا اگر او را شناخته بودند هر آینه او را دوست می داشتند،و چون که هر آنچه انسان دارد بخشایشی است از خدای پس بر اوست که هر چیزی را در محبت خدای صرف نماید.

                                                                                        انجیل

                                            *******************************

هشیار باش، خلقت عالم ز بهر توست               غیر از خدا، هر آنچه بخواهی، شکست توست

یار،مفروش به دنیا ،که بسی سود نکرد              آنکه یوسف، به زر ناسره، بفروخته بود

بهشت،اربدهندم،کجا شود مقبول                     که وصل دوست،به است ازبهشت،درنظرم